سلام بر گل پسر مامان....چی بگم از احوالات شما...که ماشالله حسابی شیطون شدی باید کلا حواسم بهت باشه که سراغ سیم برق یا چیز خطرناک نری...ابروزا بیشتر سعی میکنم عصرها که هوا خوبه میبرمت پارک ..دیروز هم باباحسن مارو اورد خونه آقاجون... حالا چندتا عکس میخام از عزیزمامان بزارم.. این عکسها رو قبل اومدن مهمانها(یکی از ذوستایی بابایی با خانمش با پسر گلش پرهام جون که 2سال داشتن)ازت گرفتم ...
عزیزمامان 7ماهگیت مبارک داری بزرگ میشی و شیطون... این مدت خیلی شیطونیهات زیاد شده عزیزم...ولی خیلی عزیز شدی...امروز باهم رفتیم بهداشت واسه چکاوب خداروشکر همه چی خوب بود.. وزن9100 قد70 دوستت دارم یک دنیا
عزیزمن الان که دارم واست مینویسم در خواب ناز تشریف داری چی بگم از بعضی کارات... امروز عصر باهم رفتیم خونه یکی دوستای دبیرستانی(یه جورایی از دبستان باهم دوست بودیم هنوزم باهم هستیم)اونجا چندتا دوستای دبیرستانیم رو دیدیم راستش از بعد دبیرستان یعنی از سال85 تا حالا ندیدمشون رو دیدم همشون بچه داشتن .. واقعا سال چه زود میگدره شما گل پسر مامان هم همش بهونه میگرفتی و گریه وبغل ...نمیدونم چرا بعضی وقتا اینجور میشی مجبور شدم به آقاجون زنگ زدم زود برگشتیم....آخع عزیزمادر چرا اینجور میشی تو......