سبحانسبحان، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

پسرم آقا سبحان

مهمانی رفتن پسرم

دیشب باپسری رفتیم خونه یکی دوستای قدیمی..تو جمع دوستان دبیرستانی که مدتهاندیدمشون خیلی عالی بودهمه بچه هاشون بزرگتر از شمابودن... دخترخانم خوشگل که جلوهستن زهراخانم و خوشگل خانم چشتی نیرواناخانم ابه ترتیب از راست:نیروانا خانم..رکساناخانم..انیتاخانم..زهراخانم خوشگلی که توپ دستشه. گلاره جون..کوچولو لباس صورتی پوشیده آوا خانم .. و گلی که روی گاهای مامانش ایستاده ریحانه گل هستن گل دختری که کنار آنیتا خانم نشستن شیدا خانم هستن اونموقعه که شما در خواب ناز به سر میبردین ...
3 مهر 1393

شیطونیهای آقاسبحان

پسرما این روزا حسابی شیطون شده..مامانی از دیروز دیگه کامل میتونی رو چهاردست وپا بری.. چند وقت بود رو شکم کامل میرفتی و بیشتر سعی میکردی بلندبشی و الان 4دست و پامیری عزیزدلم ..امروز بردمت دکتر واسه چکاب خداروشکرهمه چی خوب بودش مامانی ...
1 مهر 1393

بوی ماه مهر

کفشهای تابهتاوصله دار من کجاست؟ خاطرات خوب و شیرین من کجاست؟ کوچه های خاکی و باهم دویدن هایمان شور و شوق خنده ی بی اختیارمن کجاست؟ .درس سارا درس شیرین انارمن کجاست؟پس چه کس خط میزند مشق شبم را بعدازاین؟ پای تخته مهربان آموزگارمن کجاست؟بازهم پاییزشدبابای پیرمدرسه..خش خش برگ درختان چنار من کجاست ؟ کاش میشدبازهم برگشت تاآن روزها خسته ام دلهای سنگین روزگارمن کجاست؟ ...
31 شهريور 1393

عشق مامان

اینجا پسر مامان دختر شده ای جونمممم مامانی خیلی تی وی نگاه کردنو دوسداری مخصوصا شبکه هدهد و پیام بازرگانی     روز   ...
29 شهريور 1393

سبحان درمراسم عروسی

مامانی چندشب پیش رفتیم عروسی ولی شما مثل بعضی اوقات که پسر خوبی نیسی این دفعه هم زیاد آروم نبودی و بیشتر گریه میکردی به زحمت پندتا عکس ازت گرفتم عشق مامان.... ...
29 شهريور 1393