سبحانسبحان، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

پسرم آقا سبحان

تولدت یکسالگیت مبارک

عزیزمامان تولدت مبارک...شرمنده خیلی خیلی دیر گفتم..آخه بخاطر دردسترس نبودن نت نشدزودتربیام جونم..چه زود یک سال گذشت...شماتواین یک سال بزرگ شدی شیطونتر شدی و بعضی چیزا یاد گرفتی.. الان تقریبا بعضی کلمه مثل  بابا ماما آقا دد   بیه کوچولو هم صدای خاله زهرا میزنی با کلمات نامفهوم عزیزم...یه چندقدم خئدت تنهاحرکت میکنیی..امسال روز تولدت جمعه بود ولی چون هنوزکوچولو تصمیم گرفتم یه جشن سه نفره بگیریم واست..ولی متاسفانه شما اون روز بدجورسرماخورده بودی و مریض بودی.. اونروز خاله زهرا هم اومد خونمون بعدش هم آقاجون و عزیزجون هم اومد ..زیادنشد عکس بگیریم انشالله بزرگتربشی یه جشن خوب واسه عزیزدلم بگیریم.. کیک و ژله که واست درست کردم ...
22 بهمن 1393

جیگرک مامان

عزیزمن امروز واسه اولین بارواسه صبحونه نون پنیرگردو دادم بهت دادم.. بامزه میخوردی..   چندوقتی هست که ماست بهت میدادم اصلا لب نمیزدی بدت میئمد واسه همین امروز واسه نهار بابرنج مخلوط کردم خوب بود خوردی دیگه.. اینم اب انار که صبح واسه پسرم گرفتم و به خوبی خوردی عزیزم امشب یکی  همسایه های آقاجون اومده بودخونشون یه دخترکوچولو داشت..شماتا ایشون رودیدی یه جورذوق کردی و بلندبلندمیخندیذی و همش میخاستی بگیریش میرفتی طرفش دستاش میگرفتی و میخندیدی عزیزم... اینم گل پسرمن با ضحا اینجا هم بامزه نگاه شیرخوردن ضحامیکردی عزیزم...   ...
29 دی 1393

بازیهای پسری

دیشب خاله زهرا شمارو گذاشته بود تو کیسه زباله ..شماهم هیچی نمیگفتی بازی میکردی عزیزم.. دیشب که از بیرون برگشتم یه جایزه خوشگل واسه پسرم گرفتم اینجاهم مشغول بازی با اوناهستی عزیزکم اینجاهم شما توسبدنشستی و مشغول...   ...
28 دی 1393

شیطونک من

مامانی ماشالله حسابی شیطون شدی فقط میخای با وسایل خونه بازی و کلنجاربری..هروقت عزیزجون میخادظرف بشوره شما هم میری پاهاش میگیری که تورو بغل کنه و دست به آب بزی ..ضبح هم که رفتی روگاز نشستی و مشغول تعمیرکردن گاز عزیزجون هستی.. اینجاهم مشغول بالارفتن از کابیت هستی جونممم ...
27 دی 1393

آقاسبحان درتولد

امشب تولد2سالگی آقا طاها بود باهم رفتیم..خداروشکرپسرخوبی بودی و اذیت نکردی..نشسته بودی دست میزدی عزیزم.. پسری قبل از رفتن به تولد آقاسبحان در تولد   اینم آقاطاها..طاهاجان انشالله تولد120سالگیت ...
25 دی 1393

علایق پسرمن

قربونت بشم چندروز خوب عاشق ماشین بازی شدی..بعضی وقتابامزه میشنی باماشینات خوشمزه بازی میکنی...یه چیزدیگه هم که خیلی دوسداری برنامه چرا که ازشبکه5پخش میشه آهنگاشو دوسداری با برنامه عموفیتیله رو خیلی دوسداری عزیزکم.. اینجادرگیربستن درقوطی هستی صبح رفته بودیم پارک مشغول تاب بازی هستی ... پسری مشغول بندبازی...   ...
25 دی 1393

جیگرمامان

عزیزمامان..دیگه داری کم کم به یک سالگیت نزدیک میشم قربونت بشم..این مدت که خونه آقاجون هستیم حال میکنی..و خوب شیطونی میکنی امشب عزیزجون نشسته بود غصه میخوردمیگفت شمابرین من چیکارکنم بدون سبحان..اینم عکسای بعضی شیطونیهای جیگر اینجارفته بودی تو کمد پسری مشغول بازی اینجابامزه خوابیدی ومشغول تی وی نگاه کردنی عزیزکم اینجاهم میخاستیم بریم بیرون ...
23 دی 1393

سرگذشت آقاسبحان درجمعه

مامانی الان تقریبا یک هفته هست که خونه آقاجون هستیم..آخه دارن خونمون درست میکنن چون توخونه کارگربود آقای پدرهم گفتن ما اینجابمونیم که توخونه ازیت نشیم.خودش هم خونه هست..احتمالا تایک هفته دیگه هم اینجاباشیم شماهم که حسابی اینجابهتون خوش میگزره حال میکنی کلا خونه که بهم ریختی کسی چیزی هم بهت نمیگه ..هرکاری بکنی..خاله زهرا که با اومدن شما دیگه سراغ درس نمیرن زیاد..چی بگم دیگه..امروزم منتظربودیم آقای پدر تشریف بیارن ولی متاسفانه.... بابایی دلمون واست تنگ شده واست دیشب با عزیزجون رفتیم بیرون خیلی هواسردشده عزیزم اینجاهم رفتی پشت فریزر یواشکی سرتو میاری بالا ...
19 دی 1393

جوراب قشنگ آقاسبحان

عزیز مامان متاسفانه هروقت جوراب میپوشی همش میکشی و درش میاری..نمیزاری جوراب پاهات باشه..واسه همین امروز عزیزجون جوراب خاله زهراپاهات کرد دیگه خوب بود نتونسی در بیاری عزیزکم ...
19 دی 1393