امشب با کمک پسرم کیک درست کردیم ..عزیزم اولش باصدای هم زدن میترسیدی و بعدش میخاسی دست تو آرد بزنی و پخش کنی..الانم که کیک آماده شده شما عزیزمن خوابیدی ...
امروز مغرب با عزیزجون رفتیم بیرون که واست یه سری وسایل بگیرم موقع برگشتن رفتیم خونه یکی دوستای عزیزجون..شماهم که اونجاخوب شیطونی کردین میرفتی تو آشپزخونه با کشوهای کابینت بازی میکردی و واسه خودت شیطون شده بودی عزیزکم لطفا به ادامه مطلب برید ...
عزیز مامان امشب دیگه خودت یادگرفتی از پله های در حال آقاجون میری پایین میری بالا..خودتم ذوق میکنی وقتی میری پایین برای ادامه عکسا به ادامه مطلب برین لطفا ا ...
چی بگم عزیزم..این چندروزکه خونه آقاجون هستیم کار شما فقط بهم ریختم خونه هستش.. کسی هم که چیزی نمیشه گفت بهت..اگه چیزی بگم عزیزجون سروصد امیکنه که بهت چیزی نگم اینم از فواید نوه اول بودنه دیگه ..یا از تخت خاله زهرا میری بالا یا ظرفهای کابینت میریزی بیرون .... ...