سبحانسبحان، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

پسرم آقا سبحان

دیدار دوستان قدیمی

عزیزمن الان که دارم واست مینویسم در خواب ناز تشریف داری چی بگم از بعضی کارات... امروز عصر باهم رفتیم خونه یکی دوستای دبیرستانی(یه جورایی از دبستان باهم دوست بودیم هنوزم باهم هستیم)اونجا چندتا دوستای دبیرستانیم رو دیدیم راستش از بعد دبیرستان یعنی از سال85 تا حالا ندیدمشون رو دیدم همشون بچه داشتن .. واقعا سال چه زود میگدره شما گل پسر مامان هم همش بهونه میگرفتی و گریه وبغل ...نمیدونم چرا بعضی وقتا اینجور میشی مجبور شدم به آقاجون زنگ زدم زود برگشتیم....آخع عزیزمادر چرا اینجور میشی تو......
12 مرداد 1393

آبمیوه خوردن پسری

عزیزم.. ساعت نزدیک 9بیدارکه شدی با عزیزجون بردیمت بهداشت واکسن6ماهگیتو زدن آخی قربونت بشم خیلی دردت گرفت حسابی گریه کردی... خداروشکر وزن و قدت هم خوب بود.. وزن8800گرم قد69سانتی متر چنذروزه بهت آب هویج تازه میدم ولی همش میخای خودت لیوان بگیری و بخوری اینم چندتاعکس ازموقع خوردنت..   ...
11 مرداد 1393

نیم سالگی گل پسرم

عزیزمامان 6ماهگیت با1روز تاخیرمبارک..انشا..همیشه سالم باشی عزیزم...شرمنده این مدت خیلی دیربه دیر میام...سعی میکنم این پندروز که خونه آقاجون هستیم عکسات واست بزارم ..مامانی امروز نوبت واکس6ماهگی داره..ولی شما هنوز در خواب ناز تشریف دارین.. خداکنه مثل سری قبل اذیت نشی عزیزم... بیدار بشی ببرمت بهداشت واکسنتو بزن..آخی قربونت بشم .. از احوالات این مدت چی بگم که حسابی شیطون شدی....که هرچی بگم کمه... دوستدارم مامانی ...
11 مرداد 1393

غیبت چندروزه

سلام عزیزدلم...اول بایدکلی ازت معذرت خواهی کنم آخه خیلی وقته به وبلاگت سرنزدم...راستش این مدت خیلی مشغول بودم مامانی....وسط های خردادماه بود که مشغول اسباب کشی بودیم..   . خونه جدیدهم هنوز تلفنش وصل نشده که بخوایم اینترنت بگیریم واسه همین وقتی میام خونه آقاجون باید ازاینترنت خاله زهرا استفاده کنم وبشه به وبت سر زد بازم شرمنده...چندروز پیش هم اتفاق بدی افتاد با آقاجون و عزیز و خاله توراه تصادف کردیم یه موتوری از پشت به ماشین آقاجون زد و رانندش راهی بیمارستان...ولی خداروشکر اتفاق زیادحادی واسش پیش نیومد این چندروز همش فکرمون مشغول بود همش نگران بودیم ولی باز خداروهزارمرتبه شکر که اتفاق بدتر پیش نیومد.. یه خبر دیگه عزیزم این...
6 تير 1393

عکسهای جدید سبحان جون

سلام عزیزم  شرمنده این مدت خیلی دیر به دیر میام عکس واست بزارم آخه یه کم سرم شلوغ شده شما هم که ماشالله خیلی شیطون شدی ...این چندروز همینکه میزارمت زمین زود میری رو شکم... بعضی وقتا هم بدجور بهونه گیر شدی و همش دوس داری بری بیرون...الانم که هوا خیلی گرم شده نمیشه بیرون رفت... ...
25 خرداد 1393