پسرم آقا سبحان

سلام عشق مامان ببخشیدباکلی تاخیر به وبلاگت سرمیزنم آخه خونه خودمون از نعمت نت محروم هستیم واسه همین وقتی میایم خونه آقاجون به وبلاگ سرمیزنم ولی الان کلی عکس دارم واست.. از عکسای روز28صفرشروع میکنم.. الان 4ساله با عزیز تصمیم گرفتیم واسه خانه سالمندان غذا درست کنیم 2سال اولی شما تشریف نداشتین پارسال هم تو شکم مامانی بودین..ولی خداروشکر امسال بودین انشالله خدا توفیقی بده و تازنده ایم این کارو انجام بدیم این دخترکوچولوی ناز هم پرنیان خانم(دختر پسرعمه مامان) ...

امروز با باباحسن پسری رو بردیم پارک...قربونش بشم وقتی بچه ها رو میبینی ذوق میکنی و بلندمیخندی عزیزدلم ...

...

ای جونم بازی های شما یا وسایل خونه هست یا باید در اتاق یا کمددیواری باز باشه باید حتمابری ببندیش ..اصلا کاری به اسباب بازی نداری ...

عزیزمامان چندروزی میشه آقاپویان قدم به این دنیاگذاشتن...این پسرکوچولوی نازپسرخاله درنا(دوست مامانی)هستن..هنوز از نزدیک ندیدمش فقط خاله جون عکسشون را فرستادن..ماشالله خیلی نازن... خاله جون قدم پویان جون مبارک انشالله قدمش خیرباشه واستون     ...

امشب خونه اقاجون شمادرحال کلنجار رفتن بادیوار بودی ومیخاستی بری بالا جونم..دیوار رو محکم گرفته بودی ...

اینجاشما و ایمان مشغول شیطونی..شماهم میخان مثل کارای ایمان انجام بدین..وقتی ایمان میبینی ذوق میکنی..خوب دیگه مثل هم هستین دیگه ...

عصرچون من وشما خونه تنهاییم واسه باهم میریم پارک..روزای اول سوارسرسره نمیشدی فقط تاب دوسداشتی ولی الان سوارسرسره که میشی خوشحال ..میخندی جونم ...

اینجاشماعزیزدل درحال کارباتردمینل هستی و میخای ورزش کنی عزیزم   ...

امروز عصر کنار حیاط همسایه آقاجون یه ماشین خوشگل پارک بود..بابایی هم که عاشق این ماشین هاست  شمارو بردن کناراین ماشین و از شما عکس گرفتن مامانی... ...